آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی من

تقديم به خواهر مهربانم،مادر فداكارم و تمام مادران دنيا...

به من گفته بودند عشق را در جایی می توان یافت که زندگی باشد، که زیبایی باشد. گفته بودند عشق در روییدن است، در دل سپردن. و من به جستجوی عشق برآمدم و آن را در رویاندن دیدم، در زندگی بخشیدن. عشق را در جان کسی یافتم که وجودش را فداکارانه، ایثار کرد تا تجسم عشقش، خورشید تابناک حیات دیگری باشد. آن کسی که تمام شادی های دنیا را در شنیدن ضربان های قلب کودکش خلاصه کرد. کسی که خداوند ماهتاب عشق در زمینش نامید. من، عشق را در تلالو چشمان کسی یافتم که اولین گام های کودکش را به تماشا نشسته بود. عشق را در دستان لرزان کسی دیدم که پیشانی تب دار فرزندش را نوازش می کرد. من، عشق را در آغوش گرمی دیدم که همواره، گرم و گشوده و پذیرا است. ...
11 فروردين 1393

خدایا این فرشته مهربان کیست که از آسمان برایمان هدیه کرده ای؟

عزیزدلم سلااااااااااااااام فرشته کوچولوی آسمونی این مدتها سرم خیلی شلوغ بوده...هم من هم مامان مریمی.... مامانی که معاون مدرسه شده منم که ساعت های کاریم بیشتر شده صبح تا ظهر میرم مدرسه بعدازظهرها هم موسسه زبان و کلاسهای فوق  و ضمن خدمت و....و شبها 8 میرسم که تازه باید درس بخونم و بعد هم لالاااااااا.... حالا موندم این وسط ماشین بخرم چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ خلاصه اگه اومدی بخونی بعدها گله نکنی خاله جووونی عکسهاتم توی فرصت بعدی حتما میذارم گل زیبای خاله این 3ماه مثل برق گذشت و با همه ی خستگی هاش واقعا لذت میبرم ازینهمه تلاشم و استقلالم و بیشتر ازهمه ارتباطم با اینهمه فسقلی شیطون و کاش ما بزرگترا یاد بگیریم که تو دنیا مثله بچه ها : - زو...
5 دی 1392

وقتی خاله فاطمه حس مادرانه اش به ارشیدا گل میکنههههههههههه!

همیشه سعی کردم با یکی یه دونه ام اینطوری باشم: به جای آن‌که انگشت اشاره‌ام را به سوی او بگیرم، کنارش می‌نشینم انگشت‌هایم را در رنگ فرومی‌برم و با او نقاشی می‌کنم بیشتر از آن‌که به ساعتم نگاه کنم، به او نگاه میکنم ... به جای اصول راه رفتن، اصول پرواز کردن و دویدن را با او تمرین می‌کنم از جدی بودن دست برمی‌دارم و بازی را جدی می‌گیرم با او در جنگل می‌دوم و با هم به ستارگان خیره می‌شویم کمتر به او سخت می‌گیرم و بیشتر همراهی‌اش می‌کنم اول احترام به خودش را به او می‌آموزم، بعد احترام به دیگران را بیشتر از آن که عشق ...
20 شهريور 1392

حرفهای خاله به بهونه ی اومدن سال جدید...

سلام عزیزدل من...کوچولوی قشنگم خوب که نیستی اینروزا...همتون خانوادگی با هم مریض شدین..تو مامانی مریم ات وبابا.... دلم برات تنگ شده بود گفتم کمی برات حرف بزنم تا سبک شم... از همه جا و هیچ جا!!! گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه....پس فعلا همین سال جدید و آمدن بهار را عشق است....تا بعد... راجع به گیرهایی که گاهی برای هممون پیش میاد... هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در و...
27 اسفند 1391

تولد بهترین دختر دنیاااااااااااااااااااااااا

امروز بهترین روز ماه اسفند....با یه عالمه زیبایی که خدا تو وجود یه دختر کوچولو قرار داده ....تا دلخوشیهای همه ی لحظه های شاد و غمگین من باشه....تا با شیرین زبونیاش حسابی دلبری کنه و حالم رو جا بیاره... گل زیبای من تولدت مبارک..............فدای حرفات، همیشه خوشبخت و شاد باشی.....خنده هات از ته دل...گریه هات از سر شوق تو می دانی چه احساسی دارم تو می شنوی که چگونه می اندیشم تو درک می کنی.. تو بهترین منی..... عاشق اسمم می شوم وقتی "تو " صدایم می کنی ...... تولدت مبارک ارشیدای خوبم..     ...
12 اسفند 1391

ارشیدا و مامان مریم برای من....

بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند پر از حس های خوبند پر از حرفهای نگفته اند چه هستند، هستند و چه نیستند، هستند  یادشان خاطرشان حس های خوبشان آدمها بعضی هایشان سکوتشان هم پر از حرف هست پر از مرهم به هر زخم است .....     ...
9 اسفند 1391
1