مهربون من
1392/11/11 16:27
1,023 بازدید
اشتراک گذاری
مریضم و کم حوصله. تمام روز تعطیل رو دراز کشیده ام. دخملی میاد و میگه مامان چقدر کلافه ای؟میگم حال ندارم. چند لحظه بعد دیدم با یه ظرف که داخلش دو تا لیمو و یه پرتقال هست اومد. میگه بخور تا ضعیف نشی. دلم از اینهمه محبت ضعف میره. میوه ها رو با هم خوردیم. بعدش شروع کردن به جمع کردن وسایلش. حتی ظرف میوه رو برام آب کشید
دختر ه دیگه.............
پر از محبت، پر از خوبی. واقعا دختر داشتن سعادتی هست.
خدا جونم ممنون بابت این نعمت بزرگت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی