وقتی خاله فاطمه حس مادرانه اش به ارشیدا گل میکنههههههههههه!
1392/6/20 13:37
959 بازدید
اشتراک گذاری
همیشه سعی کردم با یکی یه دونه ام اینطوری باشم:
به جای آنکه انگشت اشارهام را به سوی او بگیرم،
کنارش مینشینم
انگشتهایم را در رنگ فرومیبرم و با او نقاشی میکنم
بیشتر از آنکه به ساعتم نگاه کنم، به او نگاه میکنم...
به جای اصول راه رفتن، اصول پرواز کردن و دویدن را با او تمرین میکنم
از جدی بودن دست برمیدارم و بازی را جدی میگیرم
با او در جنگل میدوم و با هم به ستارگان خیره میشویم
کمتر به او سخت میگیرم و بیشتر همراهیاش میکنم
اول احترام به خودش را به او میآموزم، بعد احترام به دیگران را
بیشتر از آن که عشق به قدرت را یادش بدهم، قدرت ِ عشق را به او میآموزم...
از جدی بودن دست برمیدارم و بازی را جدی میگیرم
با او در جنگل میدوم و با هم به ستارگان خیره میشویم
کمتر به او سخت میگیرم و بیشتر همراهیاش میکنم
اول احترام به خودش را به او میآموزم، بعد احترام به دیگران را
بیشتر از آن که عشق به قدرت را یادش بدهم، قدرت ِ عشق را به او میآموزم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی