آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی من

عروسکهای آرشیدا

1391/5/5 20:34
1,125 بازدید
اشتراک گذاری

عروسکهای ارشیدا

آرشیدا این چهار تا عروسکش رو از بقیه بیشتر دوست داره. وقتی دو سالش بود این میمون رو از دوستم شهلا  به عنوان کادوی تولد گرفت. اسمش رو گذاشته بود می می نی همیشه همراهش بود وقتی بیرون میرفتیم یا مهمونی یا حتی موقع خواب. خلاصه یک سالی با این عروسک خوش بود تا اینکه نوبت اون کلاغ رسید. این کلاغ کادوی دوست خاله فاطمه، آتوسا بود که میخواست به مناسبت ولنتاین هدیه اش بده که آرشیدا خانم ما اینو دستش دید و بغلش کرد و دیگه پس نداد.آتوسا هم یه کادو دیگه خرید و هدیه داد و این کلاغ شد مال دختر ما. این گوسفند محترم که اینروزها افتخار همراهی با آرشیدا رو داره هم بعد از دیدن کارتون گوسفندهای زبل مقبول افتاد. دختر منم میبرتش پارک تا بهش علف بده گاهی هم باهاش همراهی میکنه و شروع به بع بع کردن میکنه. این اسب هم که آرشیدا بهش میگه اسب تک شاخ جادویی بعد از کلی گشتن تونستیم پیداش کنیم و بخریم. نمونه این اسب رو دختر دایی من زهرا داشت که بدجوری چشم آرشیدا رو گرفته بود خلاصه هر وقت اسم زهرا میاومد آرشیدا با ذوق میگفت همون که یه اسب خوشتل(خوشگل) داره. من و بابایی که دیدیم آرشیدا بدجوری دلش پیش این اسبه هست با کلی مشقت دنبالش گشتیم و بالاخره یافتیمش.

این دختر ما هم دنیایی داره با عروسکهاش niniweblog.com

niniweblog.com

غذا خوردن آرشیدا هم که داستانیه برای خودش. با اینکه اصلا بدغذا نیست ولی خوب من باید دنبالش بدوم تا یه لقمه غذا بخوره. تنبلیش میاد خودش قاشق رو تو دستاش بگیره. منم که دارم بهش غذا میدم یا میاد رو پاهام میشینه یا راه میره یا دراز میکشه.......خلاصه ژستهای غذا خوردنش زیاده. دیشب حدود ساعت 11 داشتم بهش غذا میدادم بین غذا خوردن دراز کشید منم که خسته و بیحوصله بودم سرش داد کشیدم که این چه وضع غذا خوردنه پاشو بشین. برگشته صاف تو چشمهام نگاه میکنه و میگه مامان داری دیوونم میکنی هاااااااا اون لحظه نمیدونستم بخندم یا به حال خودم گریه کنم.

با تموم مظلوم بازیهات،به من که میرسی جسور میشی niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

azi
5 مرداد 91 18:50
درود عزیزم واقعا چقدر خوشحال شدم که دیدم اسم عروسکش می می نی چون من اگه به وبم اومده باشی میبینی که دوبلر هستم من دوبلر نقش می می نی در تمام داستناش بودم
بچه ها برای ما خیلی عزیزن و اونا هم توی دنیاشون عروسکاشون همه دارایی هاشون هستن



عزیزم وبت رو دیدم. دل نوشته هات خیلی قشنگه. موفق باشی
آتنا مامان روشا
7 مرداد 91 11:10
مرسی آرشیدا جون که به مامانی که انقدر برات زحمت میکشه میگی دوست دارم و جواب زحمتاشو میدی ان شاالله تا بزرگ بشی همینجوری با محبت باشی


ممنون آتنا جان.
مامان آزی
7 مرداد 91 15:36
قربونت برم مریم جونی بیا قند نبات های منم ببین


واقعا نباتن این فرشته هات.ماشالله من عاشق دوقلوها هستم. سوگلت که جیگریه برای خودش
مامان آزی
7 مرداد 91 17:11
قربونت عزیزه دلم


عاشق دوقلوهات شدم. چه عکسهای نازی ازشون گرفتی.حتما براشون اسپند دود کن
مامان آزی
8 مرداد 91 14:02
فدات عزیزه دلم ولی منم عاشق دخملی شما شدما ما هر روز اسپند دود میکنیم شدیم ماهی دودی


ممنونم آزی جان. خدا این نی نی هامون رو برامون حفظ کنه که مهمترین سرمایه زندگیمون هستند.
مهربانو
10 مرداد 91 15:41
فک کنم بیرون با هم بودیم میمونه رو آورده بود رفتیم گل فروشی کلی اون روز ازش عکس گرفتم
یادمه دستمال ورداشته بود داشت شیشه مغزه گل فروشی رو تمیز میکرد میگفت مردم گل نمی خرن بس کثیفه


یادته؟؟!!!!!!
زمان چه زود میگذره دو سال گذشت
فری
21 مرداد 91 12:41
سلام حالتون خوبه ایشالا؟من عاشق این گل دختر شدم.دوسش دارم .می بوسمش.دعا کنین خدا هم یه نی نی سالم و مهربون مثل دخمل شما بهم بده.


لطف داری فری جون. امیدوارم به حرمت همین روزها یه نی نی سالم و خوشگل و مهربون بیاد بغلت