آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی من

تقدیم به همه مادرها

1391/9/18 11:45
470 بازدید
اشتراک گذاری

مادر و پدر عزیز

"مادامی که این اطفال کنارتان هستند تا میتوانی دوستشان بدارید ، خود را فراموش کنید و به ایشان خدمت نمائید .

 


شفقت فراوان خود را از آنها دریغ مدارید ، مادام که این موهبت با توست قدرش را بدان و نگذار هیچ یک از رفتار کودکانه آنها بدون قدر دانی بماند ، این شادمانی که اکنون در دسترس توست مدت زیادی نخواهد ماند.

 


این دستان نرم کوچکی که در دست تو آشیانه دارد در حالی که در آفتاب قدم میزنی همیشه با تو نخواهد بود ، همین گونه این پاهای کوچکی که در کنارت می دوند ، و یا صداهای مشتاقی که بدون وقفه و با هیجان هزاران سوال از تو می کنند تا ابد نیستند.

 


این صورت های قابل اعتماد که به طرف تو توجه می کنند ، یا بازوان کوچکی که بر گردن تو حلقه میشوند و لبان نرمی که بر روی گونه های تو فشار می آورند دائمی نیستند.


همین طور بدن های کوچکی که در کنار تو زانو میزنند و مناجات زمزمه می کنند همیشگی نخواهند بود. قلب خودت را بر ایشان ارزانی دار ، روزهایشان را از شادی پر کن ، در خوشی و شادمانی معصومانه ایشان شریک باش ، طفولیت جز روزی بیش نیست، آگاه باش که برای همیشه از دست خواهد رفت"

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

پویا تم
18 آذر 91 11:49
سلام گلم برا طراحی تم تولدوجشن دندونی با عکس کودک دلبندتون به وبلاگم سر بزنید با یک طرح رایگان
رویا
20 آذر 91 12:27
وای دلم گرفت از این پستت من دوست ندارم رونی بزرگ بشه خوب
مریم جون مرسی از احوال پرسیت عزیزم من نمی تونم کامنت ها رو تایید کنم
ارشیدا رو از قول من یه ماچ ابدارش کن


منم دوست ندارم رویا جان. کاش زمان متوقف میشد.
انشالله که حال رونیکا بهتره؟ در ضمن ممنون از لطفت
مانیتا مامان مهکامه
27 آذر 91 15:03
چقدر دلم گرفت ....
دیشب تا صبح چشم رو هم نذاشتم،چون دخمل شیطونی دارم که خوابیدنو اصلا دوست نداره.
خیلی هم دست تنهام،با کوهی از مشکلات...
ولی فقط دیدن دخترمه که آرومم می کنه.
مخصوصا با خوندن این پستت....
ایشالا خدا همیشه دخترتو برات سالم نگه داره.ایشالا هیچ وقت غمشو نبینی.


عزیزم انشالله که مشکلاتت حل بشه. بزرگ کردن بچه سخته ولی عزیزم تو کنار این سختیها از وجودت دخترت لذت ببر.
سبا
4 دی 91 15:27
خیلی قشنگ بود ممنون


خواهش میکنم سبا جونم
مامان فرشته
8 دی 91 15:23
مریم جون خیلی نوشته ی تاثیرگذاری بود.... روی من خیلی اثرگذاشت....حس کردم یه لحظه خیلی دلم برای فرشته تنگ شد.... فکر بزرگ شدنش ایشالا.... عروس شدنش.... وای خدا این دستای کوچیکو نازشون...


منم این متن رو دوست دارم. انشالله که فرشته کوچولوتو در ارامش بزرگ میکنی و عروسش میکنی
مامان پارسا
13 دی 91 11:56
عزيزم با خواندن نوشته ات دلم گرفت در تمام مدت خواندن آينده پارسا جلو چشمم بود كه بزرگ شده و ديگه مال من نيست من دوست دارم پارسا بزرگ بشه ولي ميخوام هميشه مثل الان فقط مال خودم باشه نميدونم اسمش رو اوج خودخواهي بزارم يا احساسات مادرانه


مامان پارسا مم همین حس رو دارم. میخوام ارشیدا همیشه مال من باشه