آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی من

این روزا....

زرنگیت به کی رفته نمیدونم؟ همه رو با اون زبون فسقلیت راضی نگه میداری. اینم چند مورد از شیرین زبونیهات: اول اینکه وقتی پای مامان و بابای من وسط باشه شما کلا من و بابایی رو فراموش میکنی و چپ و راست قربون صدقه اونا میره صداشون میکنی مامان جون جون جون جون یا بابا جون جون جون جونم (به همین غلضت با کمی عشوه و ناز) دیروز داشتم بهت صبحونه کرم کنجدی میدادم میگی مامان اینو برداریم بریم با خاله جون بخوریم یه لقمه اون بخوره یه لقمه من شدیدا حواست به من و بابات هست که دست از پا خطا نکنیم. زیر چشمی ما رو میپایی. هر چقدر من از حیوونها میترسم و بدم میاد شما عاشقشی از گاو و گوسفند و اسب گرفته تا جوجه و اردک و خروس. همیشه بهانه میگیری ک...
1 تير 1391

elvin

موندم که چی بگم اخه خودمم هم نمیدونم این کلمه الوین(elvin) رو از کجا یاد گرفتی یا اصلا به چه معناست  در مجموع همه جا ازش استفاده میکنی مثلا: پات میخوره به مبل و دردت میگیره با ناراحتی میگی: پاهام الوین شد   میخوای نازم بدی میگی: مامان الوینم   برات پفیلا درست میکنم میگی: اینا چقدر الوینند به بابات میگی: بابا بریم الوین بازی     مادر جان کلا هنگ کردم......................... چه شیرین روزهای زندگی من سپری میشه.     ...
18 خرداد 1391

روز پدر

بابایی عزیزم روزت مبارک مجید جان روزت مبارک بالاخره با کلی تاخیر اومدم تا عکسهات رو بزارم: از تولدت شروع میکنم تمام شب منتظر بودی تا کیکت رو بیارم اینجا اماده شدیم بریم استقبال خاله ندا اینها که از مکه برگشته بودن سفره هفت سین ما به مورچه ها چیکار داری آخه اینجا برای عروسکهات تولد گرفتی اونم کیک تولد هستش اماده شدیم که بریم عروسی محبوبه جون اما شما محو تلویزیونی و نمیزاری ازت عکس بگیرم         ...
15 خرداد 1391

بابا تو دیگه کی هستی

سلام عسیسم. فدات بشم که انقدر بزرگ شدی که با خودت بازی میکنی و حرف میزنی  با اینکه سرت به کار خودت گرمه اما حواست به همه جا هم هست این خصلتت رو دوست دارم و اینکه نسبت به بقیه بی تفاوت نیستی میخوای دل همه رو بدست بیاری. الان تلویزیون تبلیغ کاشت مو داشت به من میگی مامان بریم برای بابا یکی از اینها بخرم وای خدا مردم از خنده ب یچاره بابا اگه بشنوه. چند روز پیش هم بهم گفتی مامان یه چیزی تو سرم هی میگه موش و دربه(گربه).منظورت هم این بود که برات کارتن موش و گربه بزارم. یا میگی اگه دربه موش میخوره هاپو هم دربه رو پس چرا هاپو موش نمیخوره؟؟ الهی قربونت بشم که معمای زندگیت این شده. این یه عکس از شما که رفتی تو قابلمه برنج نذری: ...
2 خرداد 1391

پیک نیک

چقدر امروز خسته بودم بعداز ظهری خوابیدم اما شما خوابت نمیبرد یه کم برنامه کودک تماشا کردی و بعدش که حوصله ات سر رفت شروع کردی به بیدار کردن من. فدات بشم که انقدر مهربون از خواب بلندم کردی هی نازم کردی دستتای کوچولوت رو روی صورت میزاشتی بوسم میکردی اونم نه یکبار. مامان قربون اون دل بامحبتت بشه. منم که از این بوسه های کوچولو و شیرین مست مست شدم خودم رو به خواب میزدم تا تو بیشتر نوازشم کنی. عاشقتم عسلم. غروب هم با خاله نغمه(دوست مامانی) و دختر نازش نیوشا رفتیم ساحل. کلی شما دو تا تو ماسه ها غلت زدید و بازی کردید. بدون هیچ توضیح اضافی میرم سراغ عکسها: ...
31 ارديبهشت 1391