آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی من

بهترین مامان!!

((مامان باور کن که تو بهترین مامان دنیا هستی)) و بعد از گفتن این جمله میپری بغلم و کلی ماچ و بوسه. این احساسات دختر من تو سن سه سال و یازده ماهگیش نسبت به من هست. یعنی وقتی 14 ساله بشه چه حسی نسبت به من داره؟ هنوز منو دنیای خودش میدونه؟هنوز بهترینم؟؟ ...
30 بهمن 1391

دنیای خیالی دختر چهار ساله من

بلـــــــــــــــــــه! تعجب نداره مامانه مریم. دخملت ماه بعدی چهار سالش میشه. به همین راحتی،به همین خوشمزه گی. چهار سال،چهار سال............ اگه هزار بار دیگه هم تکرار کنی چهار سال زندگی به عقب برنمیگرده. هیچ وقت دوباره اون روزی که تو عالم بیهوشی از زبون پرستار شنیدی که نی نی ات یه پسر خوشگل با صورت گرد و قرمزه تکرار نمیشه. همون موقعی که داشتی تو عالم خواب و بیداری غصه میخوردی که حالا من با اینهمه لباس دخترونه چیکار کنم؟ میان نوشت: ماجرای تولد پرنسس کوچولومو تو زادروز تولدش مینویسم. میخواستم از خیالپردازی ارشیدا بنویسم یاد روزهای تولدش افتادم. اینروزها آرشیدا منم تو بازیهای کودکانه اش راه میده و من باید پا به پای اون خونمون رو ی...
16 بهمن 1391

مامان درستش کن!

بدو میای پیشم و میگی مامانه مریم بیا یه کار مهم و خصوصی دارم باهات. میرم تو اتاقت میبینم سیم میکروفونت قطع شده. میگی برام درست کن میگم بزار بابا بیا برات درست کنه من وقت ندارم. بعد از چند دقیقه بهم میگی: مامان شما مهندس چی هستی؟ میگم برق. میگی پس چرا نمیتونی میکروفون منو درست کنی؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!! خوب معلومه دیگه چاره ای نداشتم جز اینکه از حیثیت خودم دفاع کنم. ...
16 بهمن 1391

شاد باش کوچولوی من..

"هرگز اجازه نده بخاطر شاد کردن دیگران شادی زندگی خودت از بین برود...........زندگی ا ین نیست که فقط دیگران را خوشحال کنی.........زندگی یعنی راستگو باشی و شادی زندگی خودت را با دیگران تقسیم کنی... ...
6 بهمن 1391

بخند عزیزدلم...

"همیشه لبخند بزن ........نه بخاطر اینکه زندگی سرشار از دلیل برای لبخند زدن است .........اما.........زیرا لبخند تو به تنهایی میتواند دلیل لبخند برای دیگران شود.....دلم خوشه به لبخندتوووو..... ...
6 بهمن 1391

زندگیه من...

هر کودک صدای خداست که میگوید :"زندگی هنوز ادامه دارد....و صدای تو تنها امید زندگی منه....میفهمی ؟؟؟ بهترین صداااااااااااااااااااااااا....نگاهت...دستات...حرفات...بغلت...همه ی دنیاتو میپرستم کوچولوی خواستنی من... ...
18 دی 1391

حوصله آرشیدا سر رفته

فدای اون نمکت بشم. از خنده دل درد گرفتم. اومدی پیشم و میگی مامان انتخاب کن:من با شما بازی کنم یا با خودم بازی کنم؟ میگم با خودت بازی کن. با اخم میگی چه انتخاب بدی،باید یه انتخاب درست داشته باشی. میگم پس با من بازی کن. میگی افرین حالا جایزه ات اینه که با من بازی کنی. اینه احوال این روزهای من با یه گوله نمک شیرین. ...
12 دی 1391